موضوع: "کبوترحرم"
...
نوشته شده توسطاحمديالسلام علیک
یا حضرت قیدار نبی (علیه السلام)
خاطره
نوشته شده توسطاحمدي 16ام مرداد, 1393توی کمپ اسرای عراقی. توی آن همه، یک اسیر ناراحت و درهم، کز کرده بود یه گوشه. علی آقا رفت سروقت او. دستی روی سر او کشید. عراقی سفره دلش رو باز کرد که: «یه انگشتری یادگاری از خانواده ام داشتم، یه رزمنده ایرانی به زور اون رو از دستم در آورد!» علی آقا، این رو که شنید انگشتر خودش رو درآورد و کرد توی انگشت اسیر عراقی. یه تسبیح هم بهش هدیه کرد و یه کمپوت گیلاس براش باز کرد. اسیر عراقی زیر و رو شده بود.
شهید علی چیت سازیان |
آدرس موفقیت...
نوشته شده توسطاحمدي 13ام مرداد, 1393
آدرس موفقیت: بزرگراه توکل، بلوار آرامش، خیابان آزاده
میدان عمل، مجتمع نشاط، واحد پشتکار، پلاک ۲۰ ،منزل خوشبختی
تا حالا به عشقت فکر کردی؟؟؟
نوشته شده توسطاحمدي 11ام مرداد, 1393
دوسش داری؟
حس خوبیه ک همیشه کنارته؟؟
با کدوم اسم صداش میکنی؟؟؟
تاحالا سرتو گذاشتی رو شونه هاش و گریه کنی؟؟؟؟
همیشه باهاته؟
عاشقته حتی وقتی میرنجونیش؟؟
پس تشکر کردی ازش ک تا اخرش باهاته؟؟؟
راستی چن بار ناراحتش کردی؟؟؟؟
فریاد زدی ک دوستت دارم؟
اصلا واقعا دوسش داری یا تظاهر ب دوس داشتن میکنی؟؟
داری بهش فکر میکنی نه؟؟؟؟
“ خدا ” رو میگمااااااا” !!!!!!!!!!!!!!!!
خدا جونم دوستت دارم….
واے به این اعتماد به نفس ..!
نوشته شده توسطاحمدي 11ام مرداد, 1393
نه آن شدم ڪه خواستـــــے !
نه آن شدم ڪه خواستم !
تڪلیف من این وسط چیست ؟!
خدایـــــا …؟
خدایا اشتباهم این بود ،جاے تو ،خودم را به خودم سپردم !
واے به این اعتماد به نفس ..!
خاطره
نوشته شده توسطاحمدي 11ام مرداد, 1393
هم خوش تيپ بود و هم زيبا و هم درسخوان؛ اينجور افراد هم توي كلاس بهتر شناخته ميشوند. نفهميدن درس، كمك براي نوشتن پايان نامه و يا گرفتن جزوهاي درسي، بهانه اي بود تا دخترهاي كلاس براي همكلام شدن با او انتخاب كنند، پاپيچش ميشدند ولي محلشان نمي گذاشت؛ سرش به كار خودش بود. وقتي هم علني به او پيشنهاد ازدواج ميدادند ميگفت: دختري كه راه بيفته دنبال شوهر براي خودش بگرده كه بدرد زندگي نميخوره!!! نميشه باهاش زندگي كرد. شهيد محمد علي رهنمون |