آرشیو برای: "مهر 1395"

یا باب الحوائج . . .

نوشته شده توسطاحمدي 16ام مهر, 1395
  السلام علیک یا علی بن ااحسین یا باب الحوائج سلام، بر اون دست های کوچکی که گره های بزرگ باز میکنه. خدایا چقدر بیتابم امروز... امروز رباب چگونه تا شب سر خواهد کرد؟؟؟ بمیرم برات رباب... خدایا خیلی دلم گرفته... حسین جان، لعنت به جماعتی که، از آب فرات… بیشتر »

گهواره من...

نوشته شده توسطاحمدي 16ام مهر, 1395
گهواره‏ی من! این قدر برایم لالایی «ماندن» مخوان! دیگر جنبیدن تو مایه‏ ی آرامش قلبم نیست؛ که مرا عشق بزرگی، بی‏تاب کرده است. مگر بابا را نمی‏بینی؟؟؟ بیشتر »

سلام بر محرم حسین

نوشته شده توسطاحمدي 15ام مهر, 1395
سلام برحسین... سلام بر محرم حسین... دوباره محرم حسین از راه می رسد... دوباره عطرخوش حسینی بر مشام می رسد... دوباره زمزمه ی نام حسین از کوچه و‌خیابان به گوش می رسد... خدای من، چه حس و حال غریبی است!!! آقاجان، دلم میخواد بیام به کربلات و تو بین الحرمین… بیشتر »

فضاسازی...

نوشته شده توسطاحمدي 15ام مهر, 1395
فضاسازی، محرم95 حوزه علمیه معصومیه قیدار بیشتر »

دو راهی . . .

نوشته شده توسطاحمدي 15ام مهر, 1395
همیشه وقتی بر سر دو راهی قرار می گیری؛ واقعا انتخاب برایت سخت می شود، نمیدانی کدام یک را انتخاب کنی... اما یک دوراهی وجود داردکه، احساس می کنم، وقتی می خواهی یک راه را انتخاب کنی، لحظه ای باشد سخت، اما شیرین... لحظه ای که سالیان سال آرزویش را دارم...… بیشتر »

دنج ترین جا...

نوشته شده توسطاحمدي 2ام مهر, 1395
در هیاهوی این شهر آلوده هوا! که نه دستت بـه مشهد می رسد نـه بـه کربلا، نـه بـه نجف و نـه حتی بـه قم! دنج ترین جا... برای پر کردن خلأ قلبت همین جاست... جایی کنار شهدا آن هم از نوع گمنام! اینجا بی اختیار خم میشود پاها اشک میریزد چشم ها حاجت… بیشتر »