موضوع: "کبوترحرم"
...
نوشته شده توسطاحمديالسلام علیک
یا حضرت قیدار نبی (علیه السلام)
داستان کوتاه سنگ ریزه ها
نوشته شده توسطاحمدي 11ام تیر, 1393روزی حکیمی در میان کشتزارها قدم میزد که با مرد جوان غمگینی روبهرو شد. حکیم گفت: «حیف است در چنین روز زیبایی غمگین باشی.» مرد جوان نگاهی به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: «حیف است!؟ من که متوجه منظورتان نمیشوم!» گرچه چشمان او مناظر طبیعت را میدید اما به قدری فکرش پریشان بود که آنچه را که باید، دریافت نمیکرد. حکیم با شور و شعف اطراف را مینگریست و به گردش خود ادامه میداد و درحالیکه به سوی برکه میرفت از مرد جوان دعوت کرد تا او را همراهی کند. به کنار برکه رسیدند، برکه آرام بود. گویی آن را با درختان چنار و برگهای سبز و درخشانش قاب کرده بودند. صدای چهچهه پرندگان از لابه لای شاخه های درختان در آن محیط آرام و ساکت، موسیقی دلنوازی مینواخت. حکیم در حالی که زمین مجاور خود را با نوازش پاک میکرد از جوان دعوت کرد که بنشیند سپس رو به جوان کرد و گفت : « خواهش میکنم یک سنگ کوچک بردار و آن را در برکه بینداز». مرد جوان سنگریزه ای برداشت و با تمام قوا آن را درون آب پرتاب کرد. حکیم گفت: « بگو چه میبینی؟» مرد جوان گفت : « من آب موجدار را میبینم.» حکیم پرسید: « این امواج از کجا آمدهاند؟» جوان گفت: « از سنگریزه ای که من در برکه انداختم». حکیم گفت: « پس خواهش میکنم دستت را در آب فرو کن و حلقه های موج را متوقف کن». مرد جوان دستش را نزدیک حلقه ای برد و در آب فرو کرد. این کار او باعث شد حلقه های جدید و بزرگتری به وجود آید. گیج شده بود. چرا اوضاع بدتر شد؟ از طرفی متوجه منظور حکیم نمیشد. حکیم پرسید: « آیا توانستی حلقه های موج را متوقف کنی؟» جوان گفت: « نه! با این کارم فقط حلقه های بیشتر و بزرگ تری تولید کردم». حکیم پرسید : « اگر از ابتدا سنگریزه را متوقف میکردی چه!؟» حکیم گفت: « از این پس در زندگیات مواظب سنگریزههای بسیار کوچک اشتباهاتت باش که قبل از افتادن آنها در دریای وجودت مانع آنها شوی. هیچ وقت سعی نکن زمان و انرژیات را برای بازگرداندن گذشته و جبران اشتباهاتت هدر دهی».
داستان کوتاه پیرمرد و بقال
نوشته شده توسطاحمدي 9ام تیر, 1393مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم…
“یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم”
دل نوشته
نوشته شده توسطاحمدي 7ام تیر, 1393باب الجواد…بارش باران …نگفتنی است، اذن دخول بر لب یاران نگفتنی است…، صدها زائر و عاشق میان صحن، عرض ادب به شاه خراسان نگفتنی است…، یا ضامن …، میخواهم امشب…، شبیه بی پناهی های آن آهوی بی پناه نگاهتان کنم…، آقا به داد دل مریضم برس…، یا مولا ضامنم شو…، ضامن توبه ام شو…، هم پیش خدا..، هم پیش خودم….، گاه از درد..، گاه از شوق..، برای آسمان اما چه فرقی می کند دل پر درد ابرها برای چیست؟؟؟ هوای حرم تو همیشه بارانیست….، آقا جونم بی صبرانه منتظرم …، دعوتم کن به بهشتت..
بخشی از دعای 44 صحیفه سجادیه...
نوشته شده توسطاحمدي 6ام تیر, 1393بارالها! بر محمد وآل او درود فرست و معرفت فضیلت این ماه و پاسداری از حرمت او را به ما الهام کن تا از اموری که در ماه مبارک رمضان حرام کرده ای، بپرهیزیم، و ما را به روزه داری این ماه یاری ده تا اعضای بدن ما به نافرمانی تو آلوده نگردد، و ما را به کاری که موجب خشنودی توست وادار تا به سخنان یاوه و بیهوده گوش نسپاریم و چشمان خود را به سوی اموری که فایده ای بر آنها نیست، نگشاییم و به سمت آنها نشتابیم. بارالها! این ماه را از بندگی و عبادت ما سرشار، و اوقات آن را به اطاعت ما بیارای، و در روزهای این ماه مبارک به روزه داری ودر شبهای آن به نماز و نیاز و زاری و فروتنی و خاکسپاری به درگاهت یاریمان فرما، تا روز آن، شاهد غفلت ما و شب آن، گواهی کوتاهی ما نباشد…
ان شاءالله ما رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید
التماس دعا…
ماه رمضان، ماه برکته...
نوشته شده توسطاحمدي 5ام تیر, 1393ماه رمضان، ماه برکته…؛ چون…؛ با زبون روزه، دلی پاک و بیگناه داری دعا میکنی و خدا هرلحظه کنارته و آرومت میکنه. شاید یکی دیگه داره برا قبولی دعاهای تو، دعا میکنه و اینجاست که دعاهات قبول شده. سفره روزه دار همیشه پربرکته، چون روزیشو خدا میرسونه. هرکسی سعی میکنه از گناه و بدی دور باشه. رضایت خدارو جلب کنه. تو شبهای احیاست که سرنوشت یک سال همه نوشته میشه و بهترین وقته که برا بهترینها با خدا خلوت کنی و اشک بریزی.
با آرزوی بهترینها برای همه شماها و ماها …