موضوع: "کبوترحرم"
...
نوشته شده توسطاحمديالسلام علیک
یا حضرت قیدار نبی (علیه السلام)
زیباست که اینگونه فکر کنی...
نوشته شده توسطاحمدي 27ام مرداد, 1393گاهی خداوند …
درها و پنچره ها را به رویت می بندد
زیباست که اینگونه فکر کنی…
شاید بیرون طوفان است!!!
سخنى از حجة الاسلام قرائتى
نوشته شده توسطاحمدي 25ام مرداد, 1393«حجــاب»
شما جنس مرغوب را در كادو مى پيچيد، روى تلويزيون پارچه مى اندازيد، كتاب قيمتى را جلد مى كنيد، طلا و جواهرات را ساده در دسترس قرار نمى دهيد.
بنابر اين جلد وحجاب نشانه ارزش است .
خداوند براى چشم كه ظريف است و خطرات آنرا تهديد مى كند، حجاب قرار داده حجاب باعث تمركز فكر مردان كه بخش عمده توليد جامعه به دست آنان است مى گردد.
در كشورهايى كه بى حجاب است نظام خانواده از هم گسسته و آمار طلاق غوغا مى كند. اسلام به خاطر حفظ حيا، كرامت و جلال ، جلوگيرى از تشتّت و هوسبازى و گسستن نظام خانواده حجاب را واجب فرموده .
بايد دانست كه حجاب مانع توليد نيست ، بزرگترين صادرات ايران بعد از نفت ، قالى است كه توليدش به دست زنان با حجاب است .
حجاب مانع تحصيل نيست صدها هزار دانشمند زن در كشور اسلامى ايران شاهد اين ادعّاست حجاب آرم جمهورى اسلامى ايران است .
دنيا انقلاب اسلامى ايران را باحجاب بانوان مى شناسد و ابرقدرتها از اين نشانه پرارزش انقلاب آنقدر هراس دارند كه چند دختر مسلمان را با پوشش اسلامى بر سر درس تحمل نمى كنند.
خاطره
نوشته شده توسطاحمدي 25ام مرداد, 1393
از صبح تا ظهر، هفت شهید کشف شد. رمز حرکت آن روز امام رضا(ع) بود؛ یا امام هشتم. حتماً شهیدی دیگر نیز کشف می شود، اما خبری نشد. خبر امام جماعت مسجد امام الصادق(ع) در شهر العماره عراق، نزدیک به صدوپنجاه پیکر را آورده است به ما تحویل دهد. موجی از شادی در بین بچه ها حاکم شد. سر قرار رفتیم. اجساد داخل یک کانتینر بود. یکی یکی آن ها را از ماشین پیاده کردیم، اما همه اجساد عراقی بود که خودمان کشف کرده و تحویلشان داده بودیم و آن ها هم اجساد را مخفی کرده و به خانواده ها نداده بودند. از بین آن همه جسد عراقی، پیکر یک شهید کشف شد. با هفت شهید کشف شده ی صبح، شد هشت شهید. جالب بود؛ اما از آن جالب تر، نوشته ی پشت لباس آن شهید بود: «یامعین الضعفا» منبع : سایت صبح |
حتما بخوانید...
نوشته شده توسطاحمدي 24ام مرداد, 1393
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید …