« ای زیباترین گل باغ حسین!!! | عیدی » |
کاش کبوتر حرمت بودم
نوشته شده توسطاحمدي 23ام اردیبهشت, 1395
ایکاش من هم درست مثل این کبوتر در کنار حرمت خانه داشتم.
ایکاش من هم درست مثل این کبوتر هروقت که دلم تنگ میشد، دو بالم را باز میکردم و بر بلندای گنبد طلاییات آنقدر پرواز میکردم تا به مرحلهای برسم که خسته و درمانده، سر بر آستان تو فرود آورم و در کنار گلدستههای حرمت امان بگیرم.
آقاجان! چراغهای خانهات تا دورترین نقطه آسمان را روشن کرده است. از آن بالا که نگاه میکنی درست مثل نگین طلایی زمین خاکی هستی که میدرخشی و مغناطیس حرمت همه را بهسوی خود میکشد.
چه تربتی دارد حرمت آقاجان، که همهوهمه از غریبه تا خودی را دامنگیر میکند؟
کاش من هم به اندازه این کبوتر لیاقت داشتم که میتوانستم از خوان گسترده تو به اندازه دانه گندمی سهم داشته باشم.
کبوتران حرمت آقاجان هروقت دلشان تنگ تو باشد، هروقت از دام دشمن رهیده باشند، به تو پناه میآورند، اما من چه؟
من به کجا پناه ببرم وقتی بین من و حرمت به اندازه هزارها کیلومتر فاصله است؟
اما میدانم تو آنقدر مهربان و بزرگی که میتوانم در هر کجای دنیا که باشم چشمانم را ببندم و خودم را در مقابل گنبد طلایت ببینم و بگویم: «سلام آقا»
متن : مریم زنگنه
فرم در حال بارگذاری ...