موضوع: "مناسبتها"

هرکه دارد هوس کرب و بلا، بسم الله...

نوشته شده توسطاحمدي 1ام آذر, 1393

 

هر که دارد هوس کرب و بلا

بسم الله…

آقا جان بسم الله را خیلی وقت است گفته ایم

خیلی وقت است هوس کرب و بلا داریم

همه چیز فراهم است (سر و دل و جان)

فقط یک گوشه چشم شما را کم داریم

بطلب مولا به برکت این ماه مبارک …

التماس دعا…

 

مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه!

نوشته شده توسطاحمدي 26ام آبان, 1393

 

دیروز که به کتاب فروشی رفتم اولِ یک کتاب جمله ی خیلی قشنگی نوشته بود که حیفم اومد براتون ننویسم:

مساله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه،
مساله اینه که اگر کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه!

نویسنده : ؟؟؟؟

از ما گفتن بود،

انتخاب با خودته !!!!!!

 

اهمیت کتاب و کتاب خوانی...

نوشته شده توسطاحمدي 26ام آبان, 1393

 

کتاب خریدن باید یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب بشود.

مردم باید بیش از خریدن بعضی از وسایل تزئیناتی و تجملاتی،

مثل این لوسترهاو مبل های مختلف و پرده ها و از این قبیل چیزها،

به کتاب اهمیت بدهند و اول کتاب را بخرند.

مثل نان و خوراکی و وسایل معیشتی لازمی که در خانه هست،

کتاب هم باید از این قبیل باشد.

خلاصه باید با کتاب انس پیدا کنند.

اگر انس پیدا نکنند،

جامعه ایرانی به هدف و آرزویی که دارد،حق او هم هست، نخواهد رسید.

مصابحه خبرنگار صدا و سیما با مقام معظم رهبری

در بازدید از هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران 1369/12/19


 

رسد روزی که در سجده بگویم...

نوشته شده توسطاحمدي 7ام آبان, 1393

 

مهدی تنهاست، حسین تنهاست

نوشته شده توسطاحمدي 7ام آبان, 1393

حسین فریاد می زند، هل من ناصر ینصرنی؟

من در حالی که نمازم قضا شده است می گویم لبیک یا حسین…. لبیک

حسین نگاه میکند، لبخند می زند وبه سوی دشمن تاخت می زند و من باز می گویم لبیک یا حسین…. لبیک

حسین شمشیر میخورد و من سر مادرم داد می زنم و می گویم لبیک یا حسین… لبیک

حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم لبیک یا حسین… لبیک

حسین از اسب به زمین می افتد و عرش به لرزه درمی آید، و من در پس نگاه های حرام فریاد می زنم  لبیک یا حسین… لبیک

حسین رمق ندارد و باز فریاد می زند ،  هل من ناصر ینصرنی؟

من محتاطانه دروغ می گویم وباز  فریاد می زنم   لبیک یا حسین… لبیک

حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است

حسین  به من نگاه می کند و می گوید: تنهایم، یاریم کن

من گناه می کنم و باز فریاد می زنم، لبیک…

خورشید غروب کرده است…

من لبخندی می زنم و می گویم: اللهم عجل لولیک الفرج

به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم دوستت دارم، تنهایت نمی گذارم….

مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند.

مهدی تنهاست، حسین تنهاست

من این را می دانم اما…   وای بر من که باز غفلت می کنم.