موضوع: "داستان های کوتاه"

نمازجماعت

نوشته شده توسطاحمدي 31ام شهریور, 1395

بیشتر وقت‌ها که شیفت ظهر بود، #دیر می‌رسید.
معلمش شاکی شده بود.
مادرش را خواستند،
او هم خبر نداشت!

قرار شد پاپی‌اش شوند.

دیدند موقع #اذان که می‌شود، به دو می‌رود #مسجد محمودیه!
اذان را می‌گوید،
نمازش را به #جماعت می‌خواند
و بعد هم دست‌هایش را بلند می‌کند و برای معلم‌ها و … #دعا می‌کند
و باز به ‌دو بر می‌گردد #مدرسه!
بیشتر اوقات هم از #دیوار می‌پرید توی حیاط مدرسه!

فردا معلمش سرِ صف، جلوی همه دست حسن را گرفت و گفت:
خدایا!
به حق این خوبان، ما رو هم خوب کن….

???? یادگاران

#شهید_حسن_طهرانی

 

کم‌شدن اعتبار در نزد حضرت حق‌تعالی

نوشته شده توسطاحمدي 28ام تیر, 1395

استاد در حال صحبت بود و می‌گفت:
بچه‌ها چه موقع از انسان چیزی کم می‌شود ؟
یکی گفت وقتی مثلاً رژیم بگیرد وزنش کم می‌شود
دیگری گفت وقتی مثلاً پولش را گم کند
آن دیگری گفت وقتی . . .
و استاد گفت: آیا فقط در مادیات است که از انسان چیزی کم می‌شود!؟
بچه‌ها ساکت ماندند و به فکر فرو رفتند
استاد :
مثلاً آیا اگر رفتاری ناشایست و خلاف اجتماعی از ما سربزند ، آبرویمان کم نمی‌شود؟
اگر یکی از رازهای مهم خود را با نااهل مطرح نماییم چیزی از ما کم نمی‌شود؟
اگر دروغ بگوییم
اگر حسادت و کبر بورزیم
اگر فخر فروشی کنیم و خود‌ستایی کنیم
اگر . . .
آیا به نظر شما در این حالات چیزی از انسان کم نمی‌شود؟
زمزمه‌ای عمومی شکل گرفت و تقریباً همه‌ بچه‌ها با کلام یا علامت سر به نشانه‌ تایید با استاد همراه شدند
و اینجا بود که استاد گفت :
عزیزانم!
آن آقا پسری که با نگاه هوس آلود به دختری نگاه میکند آیا از او چیزی کم نمیشود ؟
عزیزان!
آن دخترخانمی که با ظاهری بد و با حجابی ناقص در خیابان ظاهر می‌شود و خود را در معرض نگاه‌های مسموم و هوس‌آلود قرار می‌دهد نیز در حال کم‌شدن است …
کم‌شدنِ وقار و سنگینی
کم‌شدن عفت و پاک‌دامنی
و از همه مهمتر :
کم‌شدن اعتبار در نزد حضرت حق‌تعالی و . . .
یادمان باشد «کم شدن» فقط کاسته شدن از وزن یا ثروتِ انسان نیست …!!!
مراقب باشید اعتبارمون پیش خدا کم نشه

جدول زندگی!

نوشته شده توسطاحمدي 1ام دی, 1394

توی یه جمع بی حوصله نشسته بودم،

طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم

همین که توی دلم خواندم سه عمودی

یکی گفت بلند بگو

گفتم یه کلمه سه حرفیه

از همه چیز برتر است

حاجی گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاجی پشت سرهم میگفت: پول، اگه نمیشه طلا

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه

دیدم همه ساکت شدند

مادربزرگ گفت: مادرجان “عمر” است.

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

دیگری خندید و گفت: وام

یکی گفت: وقت . . .

خنده تلخی زدم و گفتم: نه

اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی

حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست درنمی آید!!!

باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی.

بدون آن همه چیز بی معناست.

هرکس جدول زندگی خود را دارد.

هنوز به آن کلمه سه حرفی خودم فکر میکنم.

شاید کودک پابرهنه بگوید: کفش

کشاورز بگوید: برف

ناشنوابگوید: صدا

و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت:” خدا

مواظب اعمال و گفته های خود باشید...

نوشته شده توسطاحمدي 31ام تیر, 1394

طلبه ای از دنیا رفت چون او را در خواب دیدند

پرسیدند: حالت چطور است؟

او گفت : مواظب اعمال و گفته های خود باشید ،

زیرا؛ حساب و کتاب خدابسیار دقیق است

 روزی که باران می بارید

من گفتم: به به عجب باران به موقعی !

هنوز سر آن یک جمله گرفتارم و

به من می گویند : مگرما باران بی موقع هم داشته ایم ؟ …..

منبع: آداب الطلاب آیه الله مجتهدی تهرانی، ص129

 

اعتماد « المثنی » ندارد !

نوشته شده توسطاحمدي 23ام تیر, 1394

 

آورده اند که مردی قصد سفر داشت و از رخنه ی دزدان به خانه اش، بیمناک بود

و چون جامه هایی از دیبا و ظرف هایی از عسل داشت، نزد همسایه رفت

و آنها را به رسم امانت به او سپرد و با خاطری آسوده، به سفر رفت.

چون از سفر بازگشت و برای گرفتن کالاهای خود نزد همسایه رفت،

دید که او جامه را پوشیده و از عسل، شربتی ساخته و نوشیده است.

شکایت نزد قاضی برد.

قاضی، همسایه را احضار کرد و محکمه ای برپا ساخت و او را به جرم سرقت، محاکمه کرد.

همسایه گفت: من چیزی سرقت نکرده ام.

قاضی گفت: این مرد تو را امین شمرده و جامه و عسل خویش به تو سپرده بود.

تو « اعتماد » را سرقت کرده ای که بسی پر بهاتر از جامه ی دیبا و خیک عسل است.

 عسل را می توان  دوباره تهیه کرد؛ اما اعتماد که رفت، دیگر باز نمی گردد.